انتظار
کاش میگفتم من زاده ی بارانم
خواستم مظلومیت پروازشاپرکهاراروی کوچ خنده هایم بنویسم؛دلنوشته هایم راپاره کنم؛ خواستم دلهره نقاشیهایم راخط خطی کنم؛ فلسفه عاشق شدن راباصدای پای افتاب تفسیرکنم اماحتی نخواستی دلتنگ غزلهایم باشی خواستی ازچشمانم دل بکنی. عکس گلدانهاراگلکاری کردی تابه نرگسها تهمت بی برگی بزنی. شبنم هاراصداکردی تاقصه اشتیاق دلم رابشویند. زمزمه لبخندهایم رادراغوش لجاجت بی من بودن ها جاگذاشتی تاذهن خسته قناریهاباپنجره قهرکند. من قافیه پردازصبح شده بودم وتودستخوش سکوت کوچه های بی همزبانی به جاده هاسپرده بودم بی قرارقدمهایت؛ بی تاب بی کسی های تماشایی ام باشد. دلسپردگی شبزدهام سهم شیشه مات چشمانم شده بودوتوبانفسهای دلتنگی من خوابیدی. شایدفرصت عاشق شدن به پایان رسیده.. شایدبایدبه تماشای فاصله ها؛به تمنای بودنت؛ به تولدغصه هایم عادت کنم..بین این همه حرف؛ میان این همه اشک بایدثابت کنیم کدام عاشقتریم..
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |